مادرجون هر وقت دیوار خندید دخترم میخنده !...

 یادش به خیر ،خدا بیامرزه مادربزرگم رو .این جمله ورد زبانش بود.ازهمون زمان ودوران  وزیبایی کودکی اولین چیزی که جنسیت رو برامون معنی میکرد ،همین صحبت های مادربزرگ وقدیمی ها بود.
مادر بزرگ عادت داشت وقتی پای صحبتش مینشستیم ،درحالیکه بافتنی می بافت ،ازبالای عینک حرکاتمون رو زیر نظر میگرفت وشروع میکرد به تعریف واز زمانیکه همسال ما بود میگفت .وازاینکه چه کارایی میکردن وهیچ کار بدی نمیکردن وهمیشه این سئوال در ذهن ما بود که چرا بزرگترها هرگز کار بدی نمیکردندوزمانیکه اونا کوچیک بودن چه دنیای تماشایی داشتن...
پسرا شیرن مث شمشیرن ،دخترا موشن مث خرگوشن..سربازی پسرها عادت داشتن این شعرو بخونن ..ازهمون روزا اسباب بازی ما ،عروسک ،قوری وفنجون ،وخاله بازی بود.وپسرا با تفنگاشون به جنگ میرفتن ...واگر تفنگشون رو از رو کنجکاوی برمیداشتی ،صدای پراز محبت وتجربه مادر بزرگ به گوش میرسید که :مادرجون اونوبذار کنار ،توباید با عروسک بازی کنی ،برا چی تفنگ میگیری دستت که خشن بشی..
مادربزرگ از روزگار خودشون میگفت .زمانیکه بچه بودن ،حتی پاشون رو جلوی بزرگترها دراز نمیکردن.پدررئیس خونه بوده وپسرها هم بعد از پدر،هردستوری میدادند ،انجام میشده .از اسباب بازیهای اون دوره که فقط یه قل دوقل یا عروسک بازی بوده ..واز این همه تفاوت بین خودوبرادراش به راحتی وصراحت حرف میزد ،انگار اصلا چیز عجیبی نبوده...

یه جا خوندم :جامعه شناسان معتقدند که:دراکثر کشورها تفاوت بین دختروپسر زاده تصورات خود آن ملل وبخصوص خود زنهاست ،آنها هستند که در بسیاری از موارد خودرا کنار کشیده وراه رابرای دیگران باز میکنند.مثلا شما دقت کنید در اکثر همایشهاوسمینارهاو...اکثرخانمها به عقب گرایش دارندوحتی اگر در ردیف اول خالی هم باشد ،آنجا نمینشینند.یا در بسیاری از موارد جامعه حق خود نمیدانند که اظهار نظر کنند.
مطمئننا یکی ازاساسی ترین  دلایلش همین طرز تفکر در دوران کودکی است .ولی به روحیات افراد هم بستگی دارد ...
اما مگر خیلی از موارد برای پسرها هم منع نشده؟؟

یکی از صاحبنظران معتقد است :ما آگاهی دادن را نباید بامحدودیت و به ستوه آوردن افراد

 اشتباه بگیریم.اومعتقد است :اگر جامعه خطرناک شده وگرگ دارد ،گرگها تعلیم ندیده اند که

 فقط برای دختران نقشه بکشند .اواز دیدگاه جنسیتی در این موارد بیزاراست.ومیگوید :دراینجا

 حرف از انسان است ،باید این آگاهی بین همه آنها به طور یکسان تقسیم شود.مادر جامعه خود

 هر روز شاهد یک دنیا تفاوت وتضاد دربین رفتارهای این دوجنس هستیم که فقط مقداری از آن را میتوان توجیح کرد.

در خیابان میتوان دخترهای زیادی را دید که به دنبال عوض کردن این طرز تفکرهاودیدگاهها

هستند ولی نمیدانند به چه صورت باید خودرا به جامعه اثبات کنندوهمین نکته

که :"نمیـــــــــدانـنــــــــــد" میتواند مشکل سازشود.

                   

خاطره های کودکی پر از حرفهای مادربزرگ است وبعد از آن هم مادر ها راه را ادامه داده اند که دختر ها باید ...نباید.با این باید ونباید ها وارد جامعه ای میشویم که به ما نشان میدهد که خیلی از این باید ونبایدها زاده زمان ودوران نسل آنها بوده ،نه جامعه به ما یاد میدهد که اگر میخواهید در این دوران زندگی کنید باید بتوانید خودرا بامسائل دیگری هم وفق دهید .جامعه عرف را پذیرفته ،ولی قانون را ملاک قرار داده وافراد تا زمانیکه مجرم نباشند مورد خشم وغضب جامعه قرار نخواهند گرفت.


جامعه چیز غریبی است .چون از همان فرد ،فردها تشکیل شده ولی زمانیکه فرد تبدیل به افراد شد ،خیلی از باید ونبایدها ،دیدگاه ورسوم تغییر پیدا میکند..

برگرفته از مقاله ای از یک نشریه داخلی .