شب بیست وششم

باب تحریم تعدی وتجاوز:

امام باقر فرمود:راستی که ثواب نیکی کردن از هر خوبی دیگری زودتر فرا میرسد وکیفر ستمکاری
 
از کیفر هر بدی دیگری زورتر دامنگیر آدمی میشود، وبرای مرد همین بس است که از مردم

نقصی ببیند که از دیدن آن نقص در وجود خود عاجز است یا اینکه مردم را بر چیزی سرزنش کند

که خود توانایی ترک آن را نداردیا اینکه همنشین خود را با سخنان بیهوده آزار رساند...
نظرات 8 + ارسال نظر

همه جا منزل عشق است
که يارم همه جاست
کوردل آنکه نيابد
به جهان جای تو را

سلام مرضیه جان،خوبی؟
طاعات و عباداتت قبول باشه
خوش میگذره؟
ممنون از اینکه همیشه بهم سر میزنی و معذرت از اینکه نمی تونم زیاد بیام پیشت..شرمنده روی ماهتم مهربون
خیلی التماس دعا دارم
راستی، وبلاگ این هفته هم به پیشنهاد تو دوست گلم بود، خوشحال میشم بازم کمکم کنی
در پناه حق

سلام خواهر گلم
ائمه ما اسرار ملکوت و راز خلقت عالمند بنابراین اگه یه چیزی می کن حتما می دونن که چه خبره و حرفشون قطعا درسته
پیروز و پایدار باشی

سلام دوست بزرگوارم . وبلاگ پر محتوا و نورانی ای دارین . ممنونم که به کلبه بهار اومدین . باز هم منتظر حضور سبز شما هستم . در ضمن با اجازه شما لینکتون رو در وبلاگم وارد کردم . موفق و موید باشین .در پناه حق . یا علی...

بنام حضرت دوست
با سلام و آرزوی موفقیت و تندرستی برای شما و خانواده محترمتان.
بیا ای دوست با هم یار باشیم...
شقایق وار پرچمدار باشیم...
برای حفظ قرآن محمد(ص)...
میان صحنه ی پیکار باشیم...
اللهـــم عجل لولیک الفرج..انشاءالله....
منتظر حضور سبزتون هستم...موفق و سربلند باشید.....
التماس دعا

محمد 1384/08/08 ساعت 13:15 http://www.pargoon.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟
سخن قشنگی بود.من که خوشم اومد. راستی منم آپم یه سر بزنی ممنون میشم
نا بعد

همین که این حرف از دهن پیرزن پرید بیرون, دیگ غضب دختر به جوش آمد و چنان سیلی محکمی به صورت پیرزن زد که از هوش رفت.
کمی بعد که پیرزن به هوش آمد, دل دختر به حالش سوخت و برای دلجویی او گفت «ای مادر! در این کار سری هست. یک شب خواب دیدم به شکل ماده آهویی درآمده ام و در بیابان می گردم و می چرم. ناگهان آهوی نری پیدا شد و آمد پیش من و با من رفیق شد. همین طور که با هم می چریدیم پای آهوی نر در سوراخ موشی رفت و هر چه تقلا کرد پاش را از سوراخ بکشد بیرون, نتوانست. من یک فرسخ راه رفتم و در دهانم آب آوردم و در سوراخ موش ریختم تا او توانست پاش را از سوراخ درآورد. دوباره در کنار هم افتادیم به راه و چیزی نگذشت که این بار پای من رفت در سوراخ و گیر کرد. آهوی نر رفت به دنبال آب و ..........................................................................................ادامه

دوست عزیز سلام
نماز و روزه هاتون قبول باشه ...
بدو بیا که با یه داستان دیگه منتظرت هستم
دیر نکنی ها ....
موفق باشی
یا علی

راستی این زمینه ی سیاه باعث شده مطالب شما رو نشه خوند اگه رنگ فونت رو سیاه کنید فکر کنم بهتر بشه

کاوه 1384/08/08 ساعت 17:53 http://saberin.blogfa.com

سلام منم آپم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد